واژه ساختن برای واژه ساز غریبی که مرز نگاهش محدوده نا محدود عشق است و

امتداد نگاهش به کرانه های بی کرانه آسمان آبی آن سه حرفی فراموش شده دوخته

شده سخت است.

نگاه شبگرد بی هیچ به نا کجا آبادی دوخته شده بود مه در تعبیر اهل گورستان

سراب مسخره ای بیش نبود.

شبگرد بود و تنها واژه هایش ستاره های آسمان غربتش بی هیچ.......

او نیز فراموش شده تاریخ بود و تنها بی هیچ......

صدای موج. ماهی محبوس در تنگ شیشه ای را مست پرواز می کرد تا کبوتر سفید

سپیدی را شاید هم درک کرده باشد.

نوزاد اشک می ریخت تا یاد بگیرد نا باوری ها را باور کند و او نیز بی هیچ...

کلمات سیاه و کاغذ بی گناه محکوم به سیاهی را هم باور کردن که او هم احتمالا

بی هیچ........

در میان خطهای که کلمه می ساختند تنها باورم را به فنا می کشاند و من هم مت

خواستم که دانسته باشم که آن هم ......... بی هیچ.........

گاهی از کلمات بیزارم و گاهی تنها نجاتگاه من همین زجرستان است . همین

سکوتستان.........این ها می آیند مانند من بی مقصد و راه گم کرده و من هم و ما هم

شاید بی هیچ...............


شادزی

پرواز

پرواز فرصتی است برای گذر از سرزمین های ناشناخته . فرصتی برای تجربه آسمان ولمس آن
پرواز ؛ بزرگی می دهد و انتظار فروتنی دارد . عظمت است و اما به تواضع نیازمند .
پرواز ؛ شوق سفر می خواهد و شور او .
پرواز ؛ هنوز بالا نیست بلکه میان بالا و پایین است و معلوم خواهد کرد که آیا تسلیم جاذبه زمین خواهی شد یا جاذبه آسمان ؟در زمین بودن و جذب آن شدن ؛ مرگی است آرام اما از آسمان افتادن و جذبه زمین را پذیرا گشتن خرد و تکه تکه شدن است ؛ 
                                        و این مرگی است دردناک و وحشت انگیز
پرواز ؛ پیمودن آسمان است و با آن سوی باران رفتن .ورا را بوسیدن و به فرا رفتن . شکافتن هوای زندگی و کاویدن فضای به چشم نیامدنی.
پرواز ؛ خود را به باد وزان سپردن است و وزیدن . عبور است و از دور به نظر رسیدن .
پرواز ؛از بالا دیدن است و از پایین دیده شدن .گذشتن و گرفتار نشدن است . دوست داشتن است و دل نبستن .
پرواز سبکبال بودن است و نداشتن .
پرواز : ارتباطی عمیق است با آنچه در عمق آسمان است .
پرواز کلید رهایی است...
و پرواز ؛ سکوت است و گاه فریاد کشیدن ؛
                                       
                                                سکوت است و گاه فریاد کشیدن . 

......................شب..........سکوت......فکر...........نگاه.......چراغ خواب..........صدای کولر....

........تاریکی.....فکرررر.......اضطراب فردا..........................................................





شادزی......

یک روزی در چت این مطلب را شادزی برام نوشت . من یادداشتش کردم و حالا براتون می نویسم .

و آن مطلب :
 آدمها وقتی می خواهند ابر انسان بشند  یعنی آسمانی بشن
باید کلی راه برند
باید پریدن را تمرین کنند
باید برسن به یک خط قرمز وقتی به اون خط رسیدند
باید پرواز کنی و بری تو آسمون
ولی تنهایی پرواز کردن خیلی سخته
چون لازمه یکی باشه که تو آسمون باهاش حرف بزنی . حواسش بهت باشه
اگه بالهاتو  گردو خاک گرفت اون بالاهاتو بتکونه
و....

حالا امشب یک مطلب راجب پرواز می نویسم .

*هر یک از ما روزی با معیارمان نسبت به زندگی مورد قضاوت قرار خواهیم گرفت ....

  نه با معیار زندگی کردن ؛ با میزان بخشیدن ...

  نه با میزان ثروت ؛ فقط با میزان خوب بودنمان ؛ نه با بزرگی ظاهری *

     
                                                                     ولیام آرتور وارد